ماه زخمی به قلم روژان کاردان
پارت سیزده :
خندهم گرفت از این همه صراحت این دختر. مگه زنای این روستا شیرین زبونی هم بلد بودن؟ مگه مردای اینجا میذاشتن؟
کنارم نشست و تازه نگاهم به سینی تو دستش افتاد. با ذوق به غذای توی سینی نگاه کردم
و با اشتیاق گفتم:
-وای ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
Zarnaz
10عالییییی بود مرسییییی😍😍😍کاشکی یا پارت بیشتر میکردی نویسنده عزیز یا روز های پارت گزاری رو 🙏🙏