ماه زخمی به قلم روژان کاردان
پارت دوازده
زمان ارسال : ۳۰۷ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 2 دقیقه
کوهیار عصبی دستی که به سمتم دراز کرده بود رو توی موهای فر مشکیش کشید و گفت:
-با کی لج میکنی مهوا؟ میفهمی امروز داشتی میمردی؟ میفهمی؟! اینجا کدوم قبرستونیه؟
باید بیایی مهوا.
اخم غلیظی کردم و گفتم:
-بایدی در کار نیست. من یه دختر بچهی هجده ساله نیستم که اجازهم دست کسی باشه.
من بیستوهشت سالمه کوهیار. لطفا درک کن. یا چند روز بمون تا من بهتر بشم باهم بری
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
رها
10اسم خان چه آشناس😂😂