پارت سی و هشتم :

نفس عمیقی کشیدم وشروع کردم:
_بعد از اینکه خونه رو به نامش زدم همه چیز تغییر کرد
.دیگه هیچ محبتی از ایمان ندیدم…ایمان از عمد موضوع رو با خانواده‌ام مطرح کرد‌….پدر و مادرم که متوجه شدن….اونا
…اونا… طردم کردند….این موضوع تاثیر بدی روی من داشت…. به شدت افسرده شدم… روز تولدم ایمان گفت برای شام بیرون بریم .فقط گفت یک سوپرایز بزرگ در انتظارمه…انتظار رستوران و یک شام فوق‌الع

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۲ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۷۱ روز پیش تقدیم شما شده است.

رمان تاریکترین سایه فاطمه مهدیان دنیای رمان رمان تاریکترین سایه فاطمه مهدیان دنیای رمان رمان تاریکترین سایه فاطمه مهدیان دنیای رمان رمان تاریکترین سایه فاطمه مهدیان دنیای رمان

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.