قاب عکس کهنه به قلم آرزو رضایی انارستانی
پارت چهل و سوم
زمان ارسال : ۲۸۷ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 10 دقیقه
لیلا
نمیدانم این چه سیل و طوفانی بود که ناگهان به زندگیمان افتاد؟ ما چه کار کرده بودیم و آه کدام بیچارهای اینطور دامنمان را گرفت؟ چطور این همه سال مار در آستین پرورش دادم و نفهمیدم؟ ماه منیر تو که دوست من بودی، چطور توانستی؟
حالا گیرم من از روی عصبانیت و فشار یک کلمه حرف زدم، چهار تا لیچار هم بارت کردم، تو باید اینطور آبروریزی راه بیاندازی؟ این بود حق نان و نمکی که با هم خ
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
ایلما
00طوباهرکاری کنه بازم توسری خوره ولی خوب شد نازخاتون دهن واکرد خوشم اومد