پارت سی و هفتم :

مکث کردم .ادامه دادم:
_ایمان روز عقد گفت برای اثبات عشقم باید خونه رو به نامش بزنم و من..من. … این کارو کردم.نمیدونم اون لحظه چه فکری پیش خودم می‌کردم…!.شاید فکرم این بود که تا آخر عمر قراره خوش و خرم کنار هم زندگی کنیم….اما اون منو در نهایت بیرون کرد.
آریا دستش را بالا آورد و رو به دهانم گرفت. ساکت شدم.گفت:
_جالب شد!.چند لحظه صبر کنید.من باید دفتر و خودکارم بیارم..
از روی صندلی

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۲ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۷۲ روز پیش تقدیم شما شده است.

رمان تاریکترین سایه فاطمه مهدیان دنیای رمان رمان تاریکترین سایه فاطمه مهدیان دنیای رمان رمان تاریکترین سایه فاطمه مهدیان دنیای رمان رمان تاریکترین سایه فاطمه مهدیان دنیای رمان

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.