تاربام، گذرگاه سکون به قلم مریم دولتیاری
پارت شصت
زمان ارسال : ۳۲۱ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 8 دقیقه
به یک آن وحشت زده گفتم:
- چی؟!
پدرم نفس نفس میزد و در صدایش نفرتی عجیب نسبت به خودم حس میکردم. تهدید آمیز گفت:
- مادرت اینجا غش کرده حالش بده، اورژانس اومده بالا سرش! تا پنج دقیقه دیگه خونهای دانیار، تا پنج دقیقهی دیگه، وگرنه خدا به سر شاهده خودم با دستهای خورمان تمام شده است و به درخواست نویسنده به علت چاپ، امکان مطالعه آن وجود ندارد
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
ملیکا
00اقا دانیار اشتباه کرده ولی این پدرشم چقدر ادم سمیه واقعا راسته میگن خانواده تاثیر داره این پدرش با این رفتاراش انقدر دانیارو تحقیر کرده که لجباز شده ممنون بابت پارت😍
۱۱ ماه پیشمریم دولتیاری | نویسنده رمان
آره دقیقاً درسته حرف شما. دانیار ناخودآگاه دلش میخواد مخالف خانوادهاش باشه چون مدام بهش زور گفتن. خواهش میکنم ممنون از همراهیتون
۱۱ ماه پیشاسرا
00بامرام ممنون که پارت هدیه گذاشتی ولی پارت ۶۱تکرار۶۰مریم خانم🙏
۱۱ ماه پیشمریم دولتیاری | نویسنده رمان
خیلی ممنون که گفتید اشتباهی دوبار آپلود شده الان ویرایش می کنم
۱۱ ماه پیش
میم
00خیلی خوب بود وایییی دمت گرمم