بی رویا به قلم الهه محمدی
پارت پنجاه و دوم
زمان ارسال : ۲۱۹ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه
امیرطاها و شهبد بعد از احوالپرسی با مادر نگار، سمت پدر او رفتند. ناصر و نادر نیز تنگ پدرشان چسبیده و توی هم بودند. انگار مجبوری در آن مجلس حضور داشتند. با دیدن امیرطاها و شهبد تکانی به خود داده و بلند شدند. زنها نیز مشغول احوالپرسی با مادر نگار شدند. اگر معصومه و فاطمه نبودند و بازار تبریکات را، راه نمیانداختند، شیدانه و زهرا حسابی مادر درمانده را میچزاندند و اشکش