بی رویا به قلم الهه محمدی
پارت پنجاه و دوم
زمان ارسال : ۱۶۲ روز پیش
امیرطاها و شهبد بعد از احوالپرسی با مادر نگار، سمت پدر او رفتند. ناصر و نادر نیز تنگ پدرشان چسبیده و توی هم بودند. انگار مجبوری در آن مجلس حضور داشتند. با دیدن امیرطاها و شهبد تکانی به خود داده و بلند شدند. زنها نیز مشغول احوالپرسی با مادر نگار شدند. اگر معصومه و فاطمه نبودند و بازار تبریکات را، راه نمیانداختند، شیدانه و زهرا حسابی مادر درمانده را میچزاندند و اشکش
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.