بی رویا به قلم الهه محمدی
پارت چهل و هشتم
زمان ارسال : ۱۶۸ روز پیش
-چشه مگه عمه یاسمنم؟ به اون خانمی و خوشگلی؟
-هیچی! فقط زبونش از اینجا میره تا اون سر دنیا.
-همیشه حقیقت رو میگه. چون رک و روراسته، همه میگن زبونش تلخه.
فاطمه دخالت کرد تا آن بحث پیش نرود:
-هر کسی خصوصیات خودشو داره. چایتونو بخورید.
شیدانه لبی به چای داغ زد و به پدربزرگش نگاه کرد:
-سالن زمان تغییر نکرده؟ ساعت جدید نگرفتی؟
-حالا میریم نگاه م
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.