بی رویا به قلم الهه محمدی
پارت چهل و نهم :
شهبد بوم را از دست پیرمرد گرفت و نگاهش کرد. کلهها توی دست شهبد رفت. تصویر نوزادی شهیاد روی چوب کَنده شد و جای چشمها و لبها با رنگ سیاه و قرمز بر زیباییاش میافزود. چشمانشان از زیبایی طرح گرد شد و لب به تمجید گشودند. پیرمرد به ترتیب چوبهای خراطی شدهی دیگر را، دست نوههایش داد.
هر کدام به قدری زیبا و طبیعی کندهکاری و طراحی شده بود که نمیتوانستند چشم ازش بردارند. م
مطالعهی این پارت حدودا ۵ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۳۸۶ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.