بی رویا به قلم الهه محمدی
پارت چهل و سوم
زمان ارسال : ۱۸۳ روز پیش
در حال راه رفتن لبهی استخر، توی سوت خود دمید. با، بالا آمدن نگاه بچهها، به دانیال اشاره کرد و با دست حرکات پروانه را نشانش داد. از او خواست، روی آن آموزش کار کند. دانیال مشغول شد و مدام مقابل امیرطاها خودنمایی میکرد تا ازش امتیاز بگیرد. سرش را که به طور ممتد بالا انداخت، دانیال کنار کشید و با مشت توی آب کوبید. سوت را از دور گردنش درآورد و روی صندلی کنار استخر انداخت. ل
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.