پارت چهل و چهارم

زمان ارسال : ۲۳۵ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه




سری تکان داد، اما چیزی نگفت. امیرطاها هم کِش نداد. از مقابل گیشه رد شد و سراغ کمدش رفت. در حال پوشیدن لباس‌هایش بود که سامیار بلند گفت:
-تو محوطه بودی، بابای نوید اومد.
از کنار کمد برای سامیار کله کشید، صدایش بهتر به او برسد:
-دادی بهش تابلو رو؟
-آره‌! عجله داشت زود رفت. اما گفت دفعه‌ی بعد می‌مونه ببینتت.
-نفهمیدی خوشش اومد یا نه؟
-کاغذش‌و باز نکرد. گرفت

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.