بی رویا به قلم الهه محمدی
پارت چهل و دوم
زمان ارسال : ۲۴۰ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 3 دقیقه
-ول کنید این حرفا رو.
سمت شیدانه خم شد و گفت:
-واسه جشن رادمهر میای شیدا جون؟
-جشن؟
چشمهای رها گرد شد پشت تعجب شیدانه. معلوم بود حسابی هیجان دارد. یا چیزی که میخواست بگوید برایش جذاب است:
-مامان میخواد برای مهراد گودبای پارتی بگیره.
نگاهی به خانم راد انداخت و زن چشمکی به نشان" بله" برای شیدانه فرستاد:
-بچهم بره معلوم نیست کی برگرده. اصلا بیاد یا همون