پارت چهل و یکم

زمان ارسال : ۲۴۴ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه




-مگه تو می‌خوای منو ببری بشوری؟
-آره. نریا. زود میام.
منتظر جوابی از شیدانه نماند و تماس را قطع کرد. گوشی را نگذاشته بود که صدای زنگ آیفون بلند شد. حدس زدند خاله فاطمه باشد‌. دُم آن‌ها به هم وصل بود‌. مخصوصا اگر کسی مریض می‌شد. مادرش آنقدر به خوردش داده بود که کلیه‌هاش سرویس بهداشتی را جای رفتن سمت آیفون نشانش داد. از اتاق که بیرون آمد، مادرش گوشی آیفون را گذاشت. زودت

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.