پارت چهل

زمان ارسال : ۱۹۰ روز پیش





به‌خاطر تنفس، اینقدر دهانش باز مانده بود که کناره‌های لبش زخم شد. احساس می‌کرد جر خورده و خون خشکیده بهش چسبیده است. اعصابش حسابی خُرد و خمیر بود. اما جرأت نطق زدن نداشت. چون همه از آن جراحی حذرش کردند. اما خودش یک‌پا ایستاد که می‌خواهد انجامش بدهد.
بالاخره برای برداشتن تامپون با امیرطاها همراه شد. فکر کرد وقتی برمی‌گردد، از شر نفس کشیدن با دهان راحت می‌شود‌. ام

92
22,961 تعداد بازدید
108 تعداد نظر
121 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید