پارت پنجاه و پنجم

زمان ارسال : ۲۵۲ روز پیش

نفسش درنیامد و جایی میان سینه‌اش گم شد.

تمام توانش تحلیل رفت و روی زانوهایش افتاد.

نام روژدا توی سرش تکرار می‌شد.

چهره‌اش، خنده‌هایش، مهربانی‌اش مقابل چشم‌هایش بود و در نهایت جمله متین مانند پتک توی سرش کوبیده می‌شد.

صدایش ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید