ماتیلدا به قلم حانیا بصیری
پارت هشتم
زمان ارسال : ۳۱۷ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 9 دقیقه
با حالت معذب روی مبل نشسته بودم و بابا مقابلم نشسته بود و هیچ حرفی بینمون رد و بدل نمیشد.
قسمت عذاب آور ماجرا اونجاست که دقیقا همون شبی که با بابات دعوا کردی باید بلند شی بیای خونه اش.
تف به این شانش فرزندم تُف.
...در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
Zarnaz
۱۹ ساله 00سلام حانیا جون به نظرمن کسی که پشت در بود داداش یا باباش🤣🤣خیلی قشنگ بود مرسی 😘🥰