پارت بیست و چهارم

زمان ارسال : ۳۱۱ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 3 دقیقه

دو روز مانده به عید. خیابان ها پر از مردم در تکاپو بود. بوی سبزۀ عید و ماهی و میوه از گوشه و کنار شهر با دود نفسگیر ادغام بود. ترافیک در خیابان ها بیداد می کرد. گلوی وصال از ذرات معلق در هوا می سوخت. چشمانش دنبال عسل در کاسه چرخید. دخترک به جای داشتن مداد و پاک کن در دست، در مانتو رنگ و رو رفتۀ قهوه ای گل و فال می فروخت.
چراغ قرمز چهار راه با ثانیه های کش دار سبز شد و خیلی زود مجدد قرمز شد

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • ایلما

    00

    طفلی یه بچه چطور گرسنگی و تحمل میکنه

    ۱۰ ماه پیش
  • رویا ملکی نسب | نویسنده رمان

    ناچاری!

    ۱۰ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.