پارت پنجاه و یکم

زمان ارسال : ۲۵۶ روز پیش

صدای مادرش و حرف‌های صبحش دوباره توی سرش تکرار شد:« این دختر داره ابهت و خان بودنت رو به فنا می‌ده، نمی‌بینی که چطوری داری خودت و نابود می‌کنی و مسخره خاص و عام می‌شی».

نمی‌فهمید چرا خودش به این کارهایش حس بدی نداشت.

از تجربه‌های جدیدش، ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید