شروانو (شَروانو) به قلم آمنه آبدار
پارت چهل و نهم
زمان ارسال : ۳۱۲ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 2 دقیقه
دلنیا لبخندی زد.
پدرش همیشه عاقلانه راهنماییاش میکرد.
با لبخند گفت: بهچاوان.«چشم»
ژاکاو توی چهارچوب در آشپزخانه ایستاد.
- تا کی اینجایی دلنیا؟
- تا بعد از ظهر.
دلش لک زده بود برای دستپخت مادرش و حالا که ع ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
حنانه
20وای توروخدا انقدر زود بچه نه انقدر حرصم میگیرههههه باید این شخصیتای رمانو با ی سری قرصا و ابزار های جلوگیری اشنا کنیم