باتلاق به قلم آستاتیرا عزتیان
پارت سیزده
زمان ارسال : ۳۱۵ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 3 دقیقه
موهایش را برخلاف همیشه محکم به عقب جمع کرد، همین باعث شد چشمهایش کشیدهتر و گیراتر به نظر برسد.
آرایش لایت و ملیحی روی صورتش نشاند و با اعتماد به نفس از خانه بیرون زد.
دو روز از آن روزی که با یاسین به رستوران رفته بود میگذشت، در تمام این دو روز خودش را در خانه حبس کرده بود و فکر میکرد، خاطرات گذشته را مرور میکرد و به یاسینی فکر می کرد که دیگر مجرد نبود.
اما این چیزها برای
مسیح
00عالیه این رمان😍