پارت بیست و سوم

زمان ارسال : ۱۲۵۰ روز پیش

چمدونش رو عقب ماشین عارف گذاشت و عینک دودیش رو بالا زد و دست به سینه گفت:

-اینم از این

کلافه نگاهش کردم

-نیاز!

بی توجه بهم در صندوق عقب رو بست و گفت:

-تا کم تر از یک ساعت دیگه از فریاد جدا میشم و بعدشم ...

م ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید