شراب و خون به قلم آستاتیرا عزتیان
پارت ششم :
مقنعه ام و سرم کردم و مرتب تر از همیشه از اتاق بیرون رفتم و لقمه ای که مامان گذاشته بود توی سفره ، همراه با کولم برداشتم و از خونه بیرون زدم!
توی راه همش حواسم به دور و برم بود تا ببینم بازم اون پسره دنبالمه یا نه ولی تا وقتی که به کوچه شادی ا ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
ساحل
10تا اینجا عالی