پارت پنجم

زمان ارسال : ۳۵۴ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 3 دقیقه

ای خدا این پسره از جون من چی میخواد؟ نکنه فاضل بهش شک کنه با این ماشین تابلوش؟ چه آدمه پیله ایه!
به چهارراه رسیدیم و مامان نصف گل هارو دسته من داد تا بفروشم!
چراغ که قرمز شد ، با خجالت گل هارو تو دستم جابجا کردم و بدون اینکه حرفی بزنم میون ماشین ها راه میرفتم و تمام حواسم به این بود که آشنایی توی ماشین ها نباشه و من و ببینه...نیم نگاهی به مامان انداختم که به راحتی به شیشه ماشین ها میزد

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • مصطفی

    00

    عالی خیلی خوبه

    ۲ ماه پیش
  • صدا

    00

    عالی

    ۵ ماه پیش
  • ایلما

    00

    عالی😍

    ۱۱ ماه پیش
  • فاطی

    00

    خوبه

    ۱۱ ماه پیش
  • نفس

    00

    خیلی زود تموم میشه

    ۱۱ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.