شراب و خون به قلم آستاتیرا عزتیان
پارت چهارم
زمان ارسال : ۳۵۴ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 4 دقیقه
خیره به صفحه کوچیک تلوزیون ، صدای اعتراضم بلند شد-چرا ردش کردی؟
همون جور که لم داده بود به بالش و با کلید گوششو می خاروند جواب داد-صدا نده!
با حرص استکان چاییمو گذاشتم توی سینی و رفتم توی اتاق مامان!
خواستم اعتراض کنم که با دیدن مامان حرف تو دهنم ماسید و تکیه دادم به چهارچوب در و خیره شدم به مامان که داشت گل هارو می پیچید!
-کمک نمی خوای؟
روسریشو باز کرد و با یک طرفش عرق گر
هدی
00خوبه خب