شراب و خون به قلم آستاتیرا عزتیان
پارت پنجم :
ای خدا این پسره از جون من چی میخواد؟ نکنه فاضل بهش شک کنه با این ماشین تابلوش؟ چه آدمه پیله ایه!
به چهارراه رسیدیم و مامان نصف گل هارو دسته من داد تا بفروشم!
چراغ که قرمز شد ، با خجالت گل هارو تو دستم جابجا کردم و بدون اینکه حرفی بزنم م ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
ساحل
10خوب بود