شراب و خون به قلم آستاتیرا عزتیان
پارت دوم
زمان ارسال : ۳۵۳ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 3 دقیقه
منتظر جوابش بودم که پره پیازی به دهن گذاشت:
- اینو با جورابام بشور بنداز خشک بشه!
بدون رغبت جلو رفتم تا ازش بگیرم که پیرهن چرک و عرقی رو از دور گردنش برداشت و پرت کرد توی صورتم.
با انزجار پیرهن رو از صورتم دور کردم.
بوی گندش تا توی حلقم رفت، با خشم نگاه از چهره آفتاب سوخته و خونسردش گرفتم و عقب گرد کردم سمت حیاط!
نفس عمیقی کشیدم تا اعصابم آروم بشه، میدونستم اگه سر به سرش
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
هدی
00خوبهههه
۲ ماه پیش....
00عالی
۷ ماه پیشملیکا
00عالی
۱۰ ماه پیششیوا
00عالی
۱۰ ماه پیشمونا
00خوبه
۱۰ ماه پیشساینا
00خوبه
۱۱ ماه پیشهانیه
00تا پارت دوم ک خوب بود منتظر بقیه پارت هام
۱۱ ماه پیشعالیه
00تو مایه های واقعیت زندگی امروزجامع است
۱۱ ماه پیشفاطیما
۱۵ ساله 00خب بنظرم خوبه
۱۱ ماه پیشسارا
00عالییییی
۱۱ ماه پیشماهک
00خوب است
۱۱ ماه پیش
هدی
00خوبهههه