گلباش به قلم سمیه نوروزی
پارت بیست :
همه رد انگشت تاته را دنبال کردیم. گرگ و میشی هوا مانع از دیدن نظامیانی که از کوه پایین میآمدند نبود. ئهدا آشفته به سرش کوبید.
- یا الله هاوار.
صدای دومین انفجار که بلند شد، تاته با فریاد خواست، داخل خانه برویم و خودش سمت سلیمان و دیگر مردها که از خانه خارج شده بودند دوید. نرمین با شتاب پشت سر تاته راه افتاد. گریهی نوزاد شدت گرفت و پشتبندش شنو خانم بود که با فریاد نرمین را ص
مطالعهی این پارت کمتر از ۳ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۳۸۴ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.