پارت نوزده :


- نرمین می‌گه دو طرف روستا محاصره شده، می‌خواد برگرده عراق، ترس..‌.
- مامو گیان، به الله که ترسم از خودم نیست! پدر و مادرم جز من کسی رو ندارن.
قبل از این‌که تاته چیزی بگوید، ئه‌دا خواست پاسخ دل‌نگرانی نرمین را بدهد.
- جنگ، جنگه، یکی می‌زنی دوتا می‌خوری، چه فرقی می‌کنه کجا باشی؟
- فرق نداره مَتی گیان؟! به الله فرق داره. لا‌اقل برای من. خودم این‌جا دلم اونجاست.
با

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۲ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۸۵ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • ایلما

    00

    شروع شدجنگ😁

    ۱ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.