پارت بیست و یکم :



از روی سکوی خانه نگاه غمگینم را به اطراف گرفتم. نور بی‌رمقی از پنجره‌‌ی خانه‌ها بیرون نشسته بود.  مستاصل و درمانده صورت خود را با ته مانده‌های امیدی که از حرف مردها گرفته بودم، بزک کردم و اولین تقه را به در زدم. صدایم که بلند شد، ئه‌دا پشت در بود. پایم را کامل داخل نگذاشته بودم که با عصبانیت دستم را گرفت و داخل کشید.
- الله منو بکشه از دست خیره سری تو راحت بشم!
نگاهش کردم.

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۳ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۸۲ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.