پارت بیست و سوم :

-خانوم... خانوم تو رو خدا بگو دخترم کجاست؟ گفتن تو این بیمارستان بستریه. گیلدا، گیلدا مطیع.
با شنیدن نام گیلدا سریع سر بالا داد. زنِ میانسالی همراه دو دختر جوان مقابل میز پذیرش ایستاده بودند و مشخص بود هرسه نفرشان حسابی هول کرده‌اند.
وقتی پرستار اسم آی‌سی‌یو را آورد، زنِ میانسال دستش را روی سرش گذاشت و ضجه زد:
-یا فاطمه‌ی زهرا.
وقتش بود کیانی نزدیک‌شان شود. از مادر و خواه

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۳ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۶۸ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • مونا

    00

    خوب

    ۵ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.