بی رویا به قلم الهه محمدی
پارت سی و یکم
زمان ارسال : ۲۶۸ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 4 دقیقه
موهایش را فر کرده و با دستمال سر بسته بود. گوشوارههای بلند هندیاش هم با تکان ریز گردنش روی شانه جابجا میشد. شلوار جینی زغالی با تاپی کوتاه حسابی دلچسبش کرده بود. طوری که دخترِ جوان جای تمرین سازش، لحظاتی مات او ماند. اینبار که مضراب را اشتباه روی سنتور زد، اخمی برایش پرت کرد:
-چقد فالش میری امروز رها. حواست کجاست؟
رها شروع به خندههای نمایشیاش کرد و شید
نسترن
00دست شما مرسی❤