پارت بیست و چهارم

زمان ارسال : ۲۲۹ روز پیش





با صدای بلند نگار، از رویای پنج سال پیش و جمشیدیه بیرون آمد:
-شیدا، بیا پایین. خاله می‌گه ناهار دارم.
توی پاگرد رفت و سرش را پایین داد:
-کوفت بخوری. مگه اومدی رستوران؟
این‌بار صدای خاله‌اش را شنید:
-الله‌اکبرِ ظهره دیگه. بیا ناهار بخورید برید خاله. من پا ندارم غذا بیارم بالا.
بی‌آنکه حرفی بزند، داخل خانه برگشت. کلاهِ حوله‌ای را از روی سرش برداشت و

92
23,120 تعداد بازدید
109 تعداد نظر
122 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید