پارت بیست و چهارم

زمان ارسال : ۲۸۵ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه





با صدای بلند نگار، از رویای پنج سال پیش و جمشیدیه بیرون آمد:
-شیدا، بیا پایین. خاله می‌گه ناهار دارم.
توی پاگرد رفت و سرش را پایین داد:
-کوفت بخوری. مگه اومدی رستوران؟
این‌بار صدای خاله‌اش را شنید:
-الله‌اکبرِ ظهره دیگه. بیا ناهار بخورید برید خاله. من پا ندارم غذا بیارم بالا.
بی‌آنکه حرفی بزند، داخل خانه برگشت. کلاهِ حوله‌ای را از روی سرش برداشت و

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.