پارت بیست :




امیرطاها بالشی زیر آرنجش کشید و یه لم افتاد. کاسه‌ی تخمه‌ی مورد علاقه‌اش را جلو کشید و گفت:
-هر چیزی سختش بهتره. عین آبجی تو!
-آبجیش چیکار کرده؟
نگاهشان سمت شیدانه برگشت. گیتارش پشتش بود و کیکی توی دستش! وارد ساختمان شد و در را با پایش بست.‌ همه با دیدنش صاف نشستند و شروع به دست زدن کردند. کیک را که شبیه قلب بود و رویش با ژله‌ی قرمز بَراق، دست امیرطاها داد و کنارش ن

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۵ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۹۶ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • نسترن

    00

    خوشمان آمد

    ۱ سال پیش
  • الهه محمدی | نویسنده رمان

    خدا رو شکر

    ۱ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.