بی رویا به قلم الهه محمدی
پارت دوازده
زمان ارسال : ۲۵۸ روز پیش
با سفره از آشپزخانه بیرون آمد. نان را از بالای اُپن برداشت و روی زمین نشست:
-ما باید دورشونو بگیریم صدا بخوابه. ازشون دلت پُره حق داری، منم از دست کارا شیدا ناراحت میشم بعضی وقتا. اما یکی من بگو یکی اون بگه بدتر میشه.
-دیگه چیکارش کنم خواهر؟
-بزاریم به دل خودش پیش بره بلکه آروم بگیره بشینه سر زندگیش.
-یعنی هر کجا دلش خواست بره ساز بزنه؟ غیرتت قبول میکنه؟ اون
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.