بی رویا به قلم الهه محمدی
پارت دوازده :
با سفره از آشپزخانه بیرون آمد. نان را از بالای اُپن برداشت و روی زمین نشست:
-ما باید دورشونو بگیریم صدا بخوابه. ازشون دلت پُره حق داری، منم از دست کارا شیدا ناراحت میشم بعضی وقتا. اما یکی من بگو یکی اون بگه بدتر میشه.
-دیگه چیکارش کنم خواهر؟
-بزاریم به دل خودش پیش بره بلکه آروم بگیره بشینه سر زندگیش.
-یعنی هر کجا دلش خواست بره ساز بزنه؟ غیرتت قبول میکنه؟ اون
مطالعهی این پارت حدودا ۵ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۴۱۳ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.