پارت بیست و سوم

زمان ارسال : ۳۱۴ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 2 دقیقه

رادمهر خندید و کت به تن پوشید:«آخه چی بگم؟»
_ خودت بهتر می دونی.
با نگاه به عقربه های ساعت، کیفش را برداشت:«دیر شد.»
ریحانه سمج دنبالش راه افتاد. پای پله ها مجدد پرسید:«از صاحبش نگفتی؟ اسمش چیه؟ چه شکلیه؟»
رادمهر پاشنه‌ی کفش هایش را بر کشید و کمر راست کرد:«عجبا! حرفم رو باور نکردی؟»
_ باور کنم پسرم کسی رو تو زندگیش نداره؟
_ نه والا! اینو پیدا کردم. خواستم بسپرم به عزیز.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • ایلما

    00

    عالی 👌ولی پارت خیلی کوتاه کاش طولانی تربود

    ۱۰ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.