طلسم تارادیس به قلم طیبه حیدرزاده
پارت شانزده
زمان ارسال : ۳۱۴ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 7 دقیقه
وقتی صدای پیر اردوان مرا از سیاه چال شیاطین آزاد کرد روح جاودانه ای در وجودم از خوابی هزار ساله بیدار شده بود.
چشمانم را که باز کردم روشنای خیره کننده آفتاب درون اتاقم بود.
دستان لباس آبی زنگاری خیره کننده ای بر تن داشت. رشته ای از موهای سیاهش را بافته و با پری سرخ رنگ تزئین کرده بود.
تمام جانم از نیروی جوانی به غوغا افتاده بودند. دست سپید رنگم را بالا آورده و ر
اسرا
00همچنان می خوانم تابدانم این دخترقرارچه بلایی سرش نیاید درست نیاید