پارت چهل و نهم

زمان ارسال : ۲۸۵ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 4 دقیقه

دومین هفته‌ی بعد از تعطیلات بود. با شیرین و هلن در کافی‌شاپ نشسته و از برنامه‌هایمان برای بعد از فارغ‌التحصیلی حرف می‌زدیم. از گروه هشت نفره‌مان، فقط ما سه نفر مانده بودیم. گروه رسما از هم پاشیده بود؛ امیرحسین علنا از جمع‌هایی که من در آن بودم فاصله می‌گرفت. سبحان هم که رفیق گرمابه و گلستان امیرحسین بود، به او ملحق شده بود و تنها به سلامی دورا دور بسنده می‌کرد! شاهین در این دو ماه، س

1474
476,761 تعداد بازدید
2,219 تعداد نظر
239 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • فرشته

    00

    عالیه

    ۲ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    عالی وجود گل شماست.🌺🌺

    ۲ ماه پیش
  • هلنا

    ۱۶ ساله 00

    وای نه توروخدا با هلن دوست بمون 😂 مینو برو گمشو😒

    ۷ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید