تو نشانم بده راه به قلم فاطمه اصغری
پارت چهل و ششم
زمان ارسال : ۲۸۹ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 8 دقیقه
- به جا نیاوردم. سرکار خانوم؟
دختر جا میخورد. اما خیلی زود خودش را جمع و جور میکند. سبد گل کوچک را با دو دست و حالتی لوس به سمت صدرا میگیرد و همزمان به خانم فرخی که هنوز در اتاق ایستاده و در حال تماشای آنهاست، چشم غرهی ظریفی میرود.
- زهرهام دیگه. چه زود یادت رفت... خواهر زنداداش علی. شب تولد سپیده جون آشنا شدیم.
حقهاش نگرفت. دختر پرروتر از آن است که خود را ببازد. آنقدر آ