ماتیلدا به قلم حانیا بصیری
پارت ششم
زمان ارسال : ۳۲۳ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 9 دقیقه
پس خودش بود.
اخمام توی هم رفت و نا مفهوم به صورت و بعد دستش نگاه کردم.
از اونجایی که معمولا آدم ترسویی نبودم و اصلا دلم نمیخواست که کسی فکر کنه میترسم چهره پر اعتماد به نفسی به خودم گرفتم و دستشو گرفتم و گفتم :
- حتما باید کارت ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
هلما
00این رمان بهترین رمانیه که تو عمرم خوندم