بی رویا به قلم الهه محمدی
پارت ششم
زمان ارسال : ۳۵۸ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 3 دقیقه
سرش را برگرداند. از موتور پایین آمد و کلاه کاسکت را با حرص توی سر شیدانه فرو کرد. طاقِ کلاه کف سرش گرفت و دردش آمد. درد را مشتی کرد و توی پهلوی امیرطاها نشاند. تا رسیدن به محلهشان، زانوهایش یخ زد از سرما و شروع به کزکز کرد. انگار خواب رفته بود. سِر ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما