بی رویا به قلم الهه محمدی
پارت پنجم
زمان ارسال : ۳۵۷ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه
بوی پا و جوراب، چرکی موکتِ سبزِ روی زمین و صداهای متفاوتی که اکثرا غیرمعمول حرف میزدند، خندههای کریه و زورکی، دلآشوبهاش را بیشتر میکرد. گوشهی دیوار کز کرده بود و با ناخن به دیوار میکشید. دریچهی آهنی باز شد و نگهبان بلند گفت:
-شیدانه شکیبایی.
صاف ایستاد و سمت دریچه کله کشید. زن نگاهش کرد و گفت:
-بیا جلو.
مانتویش را مرتب کرد و از بین جماعت رد شد. شلوغی بازداشتگاه