بی رویا به قلم الهه محمدی
پارت دوم
زمان ارسال : ۳۵۷ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه
وارد خیابان که شد، ساز را دوباره بالا انداخت. سعی میکرد با سرعت بدود تا از آن خانه فاصله بگیرد. سخت بود با سازی مثل سنتور دویدن. مدام پشت پا و کمرش میخورد. گامهایش را کُند میکرد، گرفتار میشد. دوید و نفسش توی هوای سرد بخاری سفید میشد. کمکم صدای خسخس سینهاش را میشنید. هیچ بوفکوری از خیابان رد نمیشد. اگر گیر میافتاد قولنامه هم پیدا نمیکرد برای خلاصی از بازداشتگاه. سند