پارت پنجم :

صدای پسر بچه‌ای میومد که می‌گفت:

-کیه؟

صدام‌و صاف کردم و گفتم:

-می‌شه تشریف بیارید جلوی در لطفا؟!

در باز شد و پسر بچه‌ای جلوی در ظاهر شد که با اخم سر تا پام‌‌و نگاه می‌کرد. گویا اخم کردن تو این روستا رسمه بین مردا و پسرا.< ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.