پارت سوم :

آدرس روستا رو توی ویز زدم. سه ساعت راه داشتم تا اونجا. آهنگی گذاشتم و راه افتادم. ناخودآگاه به این شش ماه فکر کردم.

تو دفترم نشسته بودم و داشتم پرونده‌ی شاکی جدیدم‌و نگاه می‌کردم که با صدای جیغ زنی که پشت هم تکرار می‌کرد:

-می‌خوان سنگا ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.