طلسم تارادیس به قلم طیبه حیدرزاده
پارت شانزده :
وقتی صدای پیر اردوان مرا از سیاه چال شیاطین آزاد کرد روح جاودانه ای در وجودم از خوابی هزار ساله بیدار شده بود.
چشمانم را که باز کردم روشنای خیره کننده آفتاب درون اتاقم بود.
دستان لباس آبی زنگاری خیره کننده ای بر تن داشت. رشته ای از موهای سیاهش را بافته و با پرمان فوق به علت ویرایش و بازنویسی غیرفعال شد و تا اتمام ویرایش امکان مطالعه آن وجود ندارد.
مطالعهی این پارت کمتر از ۷ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۳۶۱ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
اسرا
00همچنان می خوانم تابدانم این دخترقرارچه بلایی سرش نیاید درست نیاید