پارت سی و هشتم :

قبل از اینکه من فرصت جواب دادن پیدا کنم، یهو مریم با حرص از جا پرید و گوشی رو از دستم قاپ زد.

- بابا من رید*م تو زندگی تو و اون زن احمقت، نترس نفهم‌ خان کسی کاری به زندگی گوه تو نداره حالا انگار ملکه ویکتوریا رو گرفته که اینقدر ترس از دست دادن ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.