پارت سی و ششم :

با دیدنش که کاپشن تن نداشت متوجه شدم اون رو روی من انداخته.

خمیازه‌ای کشیدم و گفتم:

- رسیدیم؟

نگاهی به بیرون از ماشین انداخت و گفت:

- هنوز نه، می‌خوام یه چیزی بگیرم بخوریم ولی نمی‌دونستم تو چی دوست داری.

چشم‌هام برق ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.