پارت سی و دوم :

قدمی جلو گذاشت و خیره به چشم‌هام، مصمم و جدی گفت:

- نمی‌خوام فقط پسر عموت باشم!

یه تای ابروم ناخودآگاه بالا رفت، اوهو یوسف خجالتی کجا رفت؟ این که ولش کنی منو یه لقمه می‌کنه.

نگاه خیره من رو که دید دوباره سر پایین انداخت و باز با ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.